ییلاق
سلام پسری .خوبی عسلم؟چکار میکنی مامانی؟چندروز پیش رفتیم ییلاق.بابا یهو تصمیم گرفت بدون برنامه و هشدار قبلی بریم.علتش هم این بود که گفت دوست داره بدون برنامه ریزی بریم گردش!!! من زیاد تمایل نداشتم آخه بخاطر تو میترسیدم ولی بابایی گفت تا نی نی نیومده حسابی بگرد که بعدا فقط باید تو خونه بمونی.رفتیم و خوشبختانه بخیر گذشت خوب هم بود یه تنوع و تفریحی شد.چند شب قبل هم من و هم مامان جون خوابتو دیدیم. من خواب دیدم تو کپل و خوشگل و درشتی با موهای روشن و چشمهای کشیده شبیه بچگیهای دایی مجید. مامان جون خواب دید شبیه من و خاله رهاهستی.درکل هرسه تا مون تا حد زیادی شبیه بهم هستیم اگه خوابها واقعی باشه پس ...
نویسنده :
زهرا
8:56